رهام زندگی ما

خاطرات رهام

1393/12/20 16:19
نویسنده : مامان رهام
170 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم خوبی عشقم . میدونم خیلی وقته برات ننوشتم ولی خب تنبلی از خودم بوده ببخش مامان . الان که دارم برات مینویسم 19 اسفند هست و کم کم داره عید و سال جدید میاد خدارو شکر میکنم که سال 1393 هم با سلامتی همممون گدشت من تو بابا محمد خاله ها عمه ها عمو ها پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها ایشاله که سال اینده هم سال خوبی باشه برای هممون و اول از همه سلامتی باشه بعد هم شادی خیر و برکت تو زندگیمون پسرم ماشاله دیگه برای خودت مردی شدی به طور کامل راه میری 13 ماه 21 روزگی راه افتادی و خدارو شکر دیر نشد البته چون تو خانوادمون به طور ارثی همه 9 ماهگی راه افتاده بودن یک کم برای شما دیر بود ولی از لحاظ پزشکی خیلی به موقع بود  اگه بدونی شبی که راه افتادی چقدر ما ذوق زده شده بودیم جیغ کشیدیم دست زدیم بابا محمد که از خوشحالی دیگه رو پا واینمیساد کلی جیغ دست تو هم هول شده بودی تند تند راه میری ولی هی میافتادی یک مدت طول کشید تا الان خوب خوب میری انشاله قدم های موفقیت تو زندگی برداری نفسم و مامان بابا کنارت باشن  بوووس . دیگه اینکه عزیزم خیلی زود به زود مریض میشی و این هم مامان اذیت میکنه هم خودتو وقتی هم مریض میشی نگوووووووووووو واییی همش باید بغل باشی نمیدونم حوصله نداری یا خودتو لوس میکنی و حسابی حرص ادمو درمیاری همه میگن رهام خیلی پاستوریزه شده با کوچک ترین بادی مریض میشه البته وقتی من شما رو تو پر قو دارم بزرگ میکنم خب همینم میشه خخخخخخخخخخخخ . مامان خیلی بهت میرسه و البته بابا از همه چی بهترینش برات فراهم میکنیم و نمیذاریم اب تو دلت تکون بخوره عزیزم خدا عمر طولانی بهمون بده تا همیشه در خدمت شما باشیم خیلی دوست داریم .

دیگه اینکه شما خیلی خیلی بد غذایی هر غذایی نمیخوری حتما باید میکس شده باشه و کلا غذا همه چی نمیخوری و اگه چیزی باب میلت نباشه مثل زن های حامله عققققق میزنی .

ولی خدارو شکر همه کارات به موقع انجام دادی دندون هم حسابی دراوردی ماشاله این قدر زیاده که دیگه نمیدونم چند تاست ولی کلی هست مبارکتتت باشه عشقم .

قراره پنج شنبه بریم برات خرید عید کنیم دیگه میتونی راه هم بری باید تریپ حسابی بزنی که از همه بچه ها سر تر باشی سر که هستی و لی خب لباس هم مهمه خوشگل مامان

شما هم چنان شبیه مامان هستی و شبیه هیچ کس دیگه نیستی و من افتخار میکنم به این البته شبیه خاله الهه هم خیلی هستی به چشم من خب شایدم دلیلش اینه ما خواهریم و شباهت به هم داریم ولی یک وقتایی که نگات میکنم انگار الهه نشسته جلوم دارم اونو نگاه میکنم این چند وقته دو تا مراسم هم بود تو فامیل رفتیم و خیی ها برای اولین بار بود تو رو میدیدن و میگفت کپ الهه هست با این تفاوت که خاله الهه مشکی بوده تو بچگی و من بور تفاوتمون همینه به موهات که نگاه میکنم یاد قبلا خودم می افتم البته الان دیگه موهام مشکی شده مامانی ولی مشکی مشکی نه ولی دیگه عسلی نیست . همیشه تو مدرسه موهام میبافتم و از زیر مقنعه مینداختم بیرون بعد مامانمو صدا میکردن مدرسه میگفتن این موهاشو رنگ کرده خخخخخخخخ اخه خیلی شبیه رنگ بود عسلی بود بعد تارهای طلایی توش داشت  اون موقع ها مدرسه ها خیلی گیر میدادن مثل موهای تو خوشگل پسرم .

دیگه اینکه مامان سخت داره ورزش میکنه تا لاغر شه خدا کنه بشم فقط 3 کیلو البته فکر نکنی مامانی چاقه اصلاااااا ولی میخوام لاغر تر شم یک 3 کیلو اضافه وزن دارم وگرنه همه میگن با اینکه زایمان کردی چقدر خوبی منم پز میدم خخخخخخ این دفعه عجله دارم برای نوشتن و شکلک تو نوشته ها نمیزارم چون شما خوابی و هر لحظه ممکمه بیدار شی و بیایی لپ تاب بترکونی اخه یکی از دکمه هاش هم دراوردی اثاث سالم نمیزاری برامون که پسر . در کابینت ها رو با کاموا بستم باز یاد گرفتی میری گرشون باز میکنی سرک میکشی کشو ها که نگوووووووو میری در کشو ها رو باز میکنی وسایل هاش میریزی بیرون حالا هر چی باشه میایی این ور همین من نمیدونم چه کیفی آخه میده به تو این کار شیطون بلا

کنترل تلویزیون یا بیسیم میری رو سرامیک ها میندازی زمین که باتری هاش بپره بیرون یا دکمه های کنترل و تو ذوق کنی رو فرش هم نه میری رو سرامیک این کارو انجام میدی دیگه سرک کشیدن به یخچال لباسشویی و غیره بماند خونه کسی هم میریم که دیگه دیوانه میکنی ادمو چند شب پیش خونه خاله فاطمه بودیم و تو خونشو حسابی به هم ریختی و یکی از مجسمه هاش هم شکوندی ولی خاله فقط بهت ذوق میکرد همین .

اتاق خودت هم روزی فکر کنم30 بار کمش من جمع میکنم ولی فایده ای نداره که نداره بیشتر اسباب بازیهات هم خورد کردی عادت به پرت کردن داری بیشتر چیزارو پرت میکنی و همه چیزو میکنی تو دهنت اصلا نمیگی این چی هست که من میخورم اخهههههه در جا کفشی باز میکنی همه کفش ها رو میریزی بیرون من جمع میکنم دوباره میایی واییییییییییییی دیوانه شدم گریهههههههههههههههه

خب از کلمات جدیدی که یاد گرفتی بگم اول داغ مثلا بخاری ببینی جایی اشاره میکنی داغ یا چایی حتی اگه نوشابه هم تو لیوان باشه اشاره میکنی میگی داغ

دیگه نی نی یاد گرفتی عکس بچه تو تلویزون یا مجله ببینی میگی نی نی یا فیلم خودتو تو گوشی نشونت میدم میگی ا نی نی  قربوووووووووونت بشم شیرین زبونم

جوجو هم میگی پرنده یاگربه ببینی میگی جوجو دندون هات هم میندازی جلو میگی جو جو جو جو

مامان . بابا . هم میگی

میگیم صدا موتور در بیار با دهنت زبونتو میندازی بیرون پو میکنی صدا موتور در میاری

بوس هم میکنی لباتو هم چین غنچه میکنی مثل ماهی که تو ابه قربون لبای خوشگلت بشمممممم

دیگه جیش هم یاد گرفتی و بعضی وقتا یادت میره و عزیز هم داری یاد میگیری بگی

نه هم میگی تا من به بابا یک چیز میگم جوابش نه هست میگه نه تو هم پشت سر هم میگی نه نه

اوف هم میگی و جیز خخخخخ چقدر زیاد حرف میزنی ماشاله پسرم

یک کار جالب که انجام میدی و من همیشه عشق میکنم اینه که هر وقت شیشه تو میخوایی بخوری امکان نداره رو زمین بخوابی بخوری میری متکا تو هر جا باشه اول میگردی پیدا میکنی میگیری دستت و میندازی رو زمین  میزاری بعد میخوابی روش و میخوری یا یک تشک کوچولو عزیز اعظم برات درست کرده اونو ماشاله خودت میاری پهن میکنی و میخوابی روی اون میخوری خیلی با کلاسی به خدا پسرم

دیگه اینکه شما هم چنان عاشق اب بازی و حموم رفتنی و اینکه یکی از اسباب بازی های مفیدت لوله جارو برقی و یک عدد لگن هست که همیشه وسط خونه هست . و خونه عزیز اشرف هم میریم لگن باید بدن بهت و تو بازی کنی باهاش . خونه عزیز اعظم که میریم دیگه منفجر میکنی خونرو وقتی میخواییم بیایم خودم خجالت میکشم به خدا الانم خاله الهه تو راه داره از سمنان میاد و دیگه تا بعد از عید نمیره نمیدونم بهت گفتم یا نه پرستاری دانشگاه دولتی سمنان قبول شده خالت خیلی باهوشه ماشاله امیدوارم تو هوش تو شبیهش بشی

دیگه اینکه پسرم فکر کنم تا بعد از عید نتونم بیام برات بنویسم ایشاله سال جدید میام و خاطرات عید نوروز سال جدید برات مینویسم امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی باشه برای همه مخصوصا خاله فاطمه دلیلشو میگم تو پست بعدی چند تا از عکس هات هم میزارم اینجا مامان قربونت بره همیشه سالم باشی عشقم تنها آرزوی مامان همینه

 

بوووووووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)