رهام زندگی ما

توانایی جدید رهام

پسرم شما الان یک هفته ای میشه که میتونی به تنهایی بشینی و چهار دست پا هم که ماشاله میری چند روزه که میری خودت میرسونی به مبل یا میز و دستتو میگیری بلند میشی عزیزم انشاله قدم های موفقیت تو زندگی برداری خدا پشتو پناهت باشه ...
4 مرداد 1393

دندون رهام

پسرم الان دو تا دندون خوشجل درآورده قربونت بره مامانی خیلی نازززززززززززز شدی عزیز اعظم هم برای اون دو تا دندون خوشگل که دراوردی یک لباس برات کادو خرید و پنج شنبه رفتیم خونشون اینم لباست ببین چه خوشگله ...
4 مرداد 1393

قصه مامان بابا

رهام جون مامان و بابا در تاریخ 14 دی 1386 با هم عقد کردیم و بعد از 11 ماه که از دوران عقدمون گذشت 14 اذر 1387 یک جشن عروسی خوب گرفتیم و اومدیم سر خونه زندگی خودمون اون موقع 22 سالمون بود و خیلی بچه بودیم خخخخخخخخخخ. زود بود برای نی نی دار شدن مامان سر کار میرفت البته از دوران مجردی میرفتم چند ماه بعد از عروسیمون دانشگاه قبول شدم و  رفتم تا درس بخونم بابا هم سخت کار میکرد تا پول زیاد در بیاره پول حلال حلال خیلی هم تو این چند سال خوش گذروندیم البته روزهای سخت هم زیاد داشتیم زندگی بدون سختی که نمیشه ولی بابا مامان با هم کار کردن و زندگی رو به اینجا رسوندن درس مامان که تموم شد بابا هم که پول جمع کرد بعد از 4 سال تصمیم گرفتیم یک نی نی خوشگل ...
3 مرداد 1393